امیر هوشنگ ابتهاج
ه . ا .سایه
تماشا
من تماشای تو می کردم و غافل بودم
کز
تماشای تو خلقی به تماشای مَنَند
گفته
بودی که چرا محو تماشای مَنی
و چنان محو که یکدم مُژه بر
هم نزنی
مُژه برهم نزنم تا که ز
دستم نرود
ناز چشم تو بقدر مُژه بر هم
زدنی
No comments:
Post a Comment