Tuesday, April 28, 2020
Monday, April 27, 2020
Sunday, April 26, 2020
Friday, April 24, 2020
Thursday, April 23, 2020
شعر
از سری شعر های اقای محمایی
اوج
ما گروهی عازم کوهی بود یم
رفتگان را دیدیم
همه قد تا شده تاراج شده
جمله فریاد زدند
رفتگان را دیدیم
همه قد تا شده تاراج شده
جمله فریاد زدند
که کجا ! ؟ برگردید ، بر گردید ! !
و یکی از آنان سخن نغزی گفت
ما همه با تن نا باورمان خندیدیم
آنچنان خندیدیم
که سخن با همه سنگینی خود
توی کم عمق ترین خنده ما
جاری شد
آنچنان خندیدیم
که سخن با همه سنگینی خود
توی کم عمق ترین خنده ما
جاری شد
راه هموار نبود
و کسانی بودن
وکسانی از ما
ساق پاهایشان را
و کسانی بودن
وکسانی از ما
ساق پاهایشان را
دست بیگانه ترین سنگ شکست !
سایه در سایه
به دستان خود آویز شدیم
تا تنی چند زما
فرسوده ، کف به لب آورده
پای آن قله رسیدیم و دیدیم
که اوج
بار سنگین شقاوت ها بود
به دستان خود آویز شدیم
تا تنی چند زما
فرسوده ، کف به لب آورده
پای آن قله رسیدیم و دیدیم
که اوج
بار سنگین شقاوت ها بود
Wednesday, April 22, 2020
Table tennis
دریافت کاپ قهرمانی استان پینگ
پنگ
دهه چهل
از راست : آقای ذوقی (مربی
لاهیجان) - ؟ - گرجی - مدیر کل ورزش استان گیلان - معاون ورزشی گیلان
نشسته : دکتر فرامرز
ارجمند - جواد اسماعیل دوست - جمشید الوندی
Table tennis
تیم پینگ پنگ لاهیجان
دهه چهل
گرفتن کاپ قهرمان استان گیلان توسط تیم پینگ پنگ لاهیجان از دست مدیر کل ورزش گیلان
غلامرضا گرجی
Table tennis
اعضای تیم گیلان برای مسابقات کشوری
دهه چهل
تیم پینگ پنگ
از راست آقایان : - ؟ - گرجی - هوشنگ معتمد - دکتر فرامرز ارجمند - بهروز عضدی - قویدل مربی
Tuesday, April 21, 2020
Sunday, April 19, 2020
Saturday, April 18, 2020
Friday, April 17, 2020
Thursday, April 16, 2020
Wednesday, April 15, 2020
شاعر
از سری شعر های اقای محمایی
خدایا خودت خواستی
خود کمی دادی و کاستی
تو بودی کشاندی مرا
سوی بد سمت ناراستی
چه میخواهی از من
چه میخواستی !!!!؟
م.ا. محمایی
خود کمی دادی و کاستی
تو بودی کشاندی مرا
سوی بد سمت ناراستی
چه میخواهی از من
چه میخواستی !!!!؟
م.ا. محمایی
Tuesday, April 14, 2020
Monday, April 13, 2020
Sunday, April 12, 2020
شاعر . . . علیرضا کریم
علیرضا کریم
شاعر لاهیجانی
تکرار می شوی هرروز
در مرکز همین شهر بی شاعر
در امتداد جا دههای بی عابر
زیر سایه پیر ترین درخت انجیر
که حضور تو را بی تخفیف در
پیش چشمهای خیس من مرور میکند
در مرکز همین شهر بی شاعر
در امتداد جا دههای بی عابر
زیر سایه پیر ترین درخت انجیر
که حضور تو را بی تخفیف در
پیش چشمهای خیس من مرور میکند
جنس شورید گیام را میدانی
و مرا خوب تر میفهمی
تو شعر نا تمام منی
شاعر شعرهای کمال
بخوان دوباره مرا
و بگو که بار میدهی اینبار بی برگ بی بهار
حتی در آفتاب بی رمق دی
Saturday, April 11, 2020
مدرسه
دبستان حقیقت (منتصر الملک )
سال 1338
تیم والیبال دبستان
ایستاده از راست: مسعود برق_محمد مهدی پیروز _گلزار _جلال انصاری_صمد
خان صادقی
نشسته از راست: عبدالله محیطی _جعفر محقق _محمد صمدی_ رضا محیطی _ هوشی
عبادی_ محمد شمس کهن
حسن صدر ممتاز _جمالی
Friday, April 10, 2020
شعر
از سری شعر های اقای محمایی
* تحفه *
خطی به خطا کشید خیاط تنم
فریاد زدم که کج کشیدی دهنم...!
شلوار که شرم و شوق می پوشاند
تاریست به تن تنیده روی بدنم...!
چرخی که به چرخه خطا می چرخید
قلاب غلط نهاد بر پیرهنم...!
فریاد برآمد که در این چرخش چرخ
خیاط تو نیستی که خیاط منم...!!
فریاد زدم که کج کشیدی دهنم...!
شلوار که شرم و شوق می پوشاند
تاریست به تن تنیده روی بدنم...!
چرخی که به چرخه خطا می چرخید
قلاب غلط نهاد بر پیرهنم...!
فریاد برآمد که در این چرخش چرخ
خیاط تو نیستی که خیاط منم...!!
شعر
بابا کوهی
چمدانم که از ماه پر شد
جیبهایم را از بهار نارنج پر کردم
قصد سفر داشتم
شیراز جای بدی نیستهر چند عطر چای تازه ندارد
و بوی پیله ابریشم
و عطر اثیری شالیزار
امابوی همیشگی کوهی دارد
که مرا.......به یاد تو می آورد
........................همین
جیبهایم را از بهار نارنج پر کردم
قصد سفر داشتم
شیراز جای بدی نیستهر چند عطر چای تازه ندارد
و بوی پیله ابریشم
و عطر اثیری شالیزار
امابوی همیشگی کوهی دارد
که مرا.......به یاد تو می آورد
........................همین
Thursday, April 9, 2020
م .ا. محمایی
از سری شعر های اقای محمایی
خلوت
حجم غمناک اطا قم
مزه خاطره داشت
و من ازپنجره شرقی آن
تنه پیر سه کاج
خشت های دیوار
خانه همسایه
و سپید یها را می دیدم
گاه گاهی به خودم می گفتم
تو چه تنها شده ای ! ؟
تو و تنهایی و این حجم اتاق
مثل یک فاجعه را می ماند
مزه خاطره داشت
و من ازپنجره شرقی آن
تنه پیر سه کاج
خشت های دیوار
خانه همسایه
و سپید یها را می دیدم
گاه گاهی به خودم می گفتم
تو چه تنها شده ای ! ؟
تو و تنهایی و این حجم اتاق
مثل یک فاجعه را می ماند
گاه گاهی به خودم می گفتم
کاشکی معجزه می شد !
وکسی می آمد
توی تنهایی من
گل زنبق می کاشت
کاشکی معجزه می شد !
وکسی می آمد
توی تنهایی من
گل زنبق می کاشت
گاه گاهی به خودم می گفتم
علف هرز نبودم
که مرا
پای شادابیها
دفن کنند !
آخر ای چشم
تو هم کاری کن
آخر ای دست
تو هم حرفی زن
علف هرز نبودم
که مرا
پای شادابیها
دفن کنند !
آخر ای چشم
تو هم کاری کن
آخر ای دست
تو هم حرفی زن
گاه گاهی به خودم می گفتم
تو خودت مثل منی
نگهت سبز و
دو دستت خالیست
ما تماشاگر پر حوصله ایم
تو خودت مثل منی
نگهت سبز و
دو دستت خالیست
ما تماشاگر پر حوصله ایم
گاه گاهی به خودم می گفتم
زندگی بارور افسانه ست
همه را حادثه این است
و تو یک تکراری
زندگی بارور افسانه ست
همه را حادثه این است
و تو یک تکراری
گاه گاهی به خودم می گفتم
کاش با همت فردا می شد
نان را خامه زدن
وبه اندازه یک باروری
سبد خالی یک عابر را
چه کسی حوصله ام را خط زد ؟ !
کاش با همت فردا می شد
نان را خامه زدن
وبه اندازه یک باروری
سبد خالی یک عابر را
چه کسی حوصله ام را خط زد ؟ !
Wednesday, April 8, 2020
Tuesday, April 7, 2020
بیو گرافی
از فیسبوک اقای محمد تقی توکلی
استاد محمد ابراهیم محمایی نوشته اند : ۱۷ بهمن۱۳۲۰ در محله پردسر لاهیجان زاده شدم .دبستان را در مدرسه حقیقت و دبیرستان
را در عبدالرزاق لاهیجی با دیپلم ریاضی به پایان رساندم که یک سال تربیت معلم برای فرار از سربازی در رشت گذراندم ۶، ۷ سال آموزگار چند ده و شهر بودم . سال ۱۳۴۷ برای تحصیل در دانشگاه ملی ( شهید
بهشتی ) به تهران کوچیدم و سال ۱۳۵۱ لیسانس اقتصاد
و دبیر ریاضی دبیرستانهای تهران شدم
فعالیت هنری ام با نوشتن نمایش نامه واجرای
تاتر در دبیرستان وسینمای لاهیجان منتهی شد . واما نوشته ها یم ،:
۱ - کتاب داستان ( زیبای زشت ) ۱۳۴۵
۲ - کتاب شعر ( اندوه
بزرگ زیستن ،) ۱۳۵۰
۳ - کتاب داستان ( پا
برهنه در نیزار) ۱۳۵۶
۴ - کتاب شعر ( چه کسی
حوصله ام را خط زد،) ۱۳۷۶
۵ - کتاب شعر (
بهانه) ۱۳۸۲
۶ - کتاب شعر ( زندگی من نزیست در روبرو)
۷ - کتاب شعر ( شبهای
کبود ) ۱۳۸۰
۸ کتاب شعر ( مرگ فروتنانه )
۹ - کتاب شعر( تحفه )
۱۰ - کتاب داستان (
ناتاشا مهاجری از سرزمین و لگا) ۱۳۸۵
۱۱- کتاب شعر ( کنار خط نسترن، سپیده جور دیگری لمیده
بود )
ونوشته ها وشعر هایم از رادیو وتلویزیون خوانده
شد ودر انتظار که ..........!؟
همسر و دو دختر به نامهای هستی و ملودی دارم که
هوای تنفسی ام هستند.
ودوستانی که د م و باز د م های مرا تنظیم میکنند
. با دو عمل قلب با ز ( لندن و تهران) وسه ماه بستری شدن در بیمارستان بقیه الله
،( چون استاد دانشکده افسریه بودم )
بازنشسته ام
وروزها را می شمارم
با دوستانی که بال پرواز من هستند
Subscribe to:
Posts (Atom)