زخم
پهلوی من شکافت از زخم خنجری . . .
که در دست یار . . .
مرهم دگر دوا نمی کند این زخم کهنه را
جز مرگ چاره نیست ،
ای پیر ای پیر سالک و سرمد
خنجر بدست دوست مده اعتبار نیست
پنهان مکن نفست در هوای دوست
این میل سرکش است که در اختیار نیست
معشوق ما که نثارش بهار باد
در بی قراری ما بی قرار نیست
تا پیچ و تاب تنش میخورد بهم
در یای سرکشی ست که هیچش کنار نیست
پهلوی من شکافت از زخم خنجری . . .
که در دست یار . . .
whats app :09195056529
No comments:
Post a Comment