طوفان تلافی می کند
پیراهن لاجوردیش را بتن داشت
وقتی قمری می خواند
هوا گوارایش می شد
و نسیم خنکای صبح
تلخ تر از هر وقت دیگر
بر اراجیف مردی که
با دهان گشادش
کلمات لجن مال شده را
در هوا پرت می کرد ،
خیره مانده بود !
آسمان آنقدر ابر داشت که ببارد
اما بغض کرده بود و گرفته
پر بال آهنین پرنده ای که
تاپ تاپ، تاپ تاپ ، تپ ! تاپ !
هوا را تکه تکه می کرد
و رو سیاه شرمنده به آسمان تف
مسافرین بجز یکی
همه مرده بودند
در زیر عبای مردی
نوشتاری خونین بود !
گوئیا کاروانی از کرمها
پلاسیده و بد بو با چشمهای کور
کور و کپک زده
با لجنی در کناره انتهای چشم و دماغ
در خیرگی تفاله شان را
بر زمین پراکندند
تا اربابان منحوس شان
فرمان فتح بارشان کنند
واز جیب خلق اشرفی !
ماندم که چکنم ؟!
بگریم یا پهلوانی کنم
مشت بر سینه کوبم
یا رستم باشم
که سهراب را یاری دهم
وای بر من ، وای بر من
که کاش ابله بودم
وای که بی پناهم
خشمگین مباش !
طوفان تلافی می کند !!
م.ا.محمایی
پنجشنبه 99.6.27
Whats app:09195056529
No comments:
Post a Comment